یک مشت زندگی که به هدر رفت
دل من
قبض آب روح
وقتي دلتنگم زيبا ميشوم شبيه دخترهاي چشم خمار خسته...زيبا ميشوم ولي انگار دوچار اختناقم...اين خفگي نمي ارزد به زيبايي اش
هركس گمان كرده كه من خودكشي كرده ام درست گمان كرده اگر فحشم بدهد و بگويد ك...شعر نوشته است به مرده فحش داده و روحم آن دنيا جلويش را ميگيرد
نكته مهم: دوست عزيز لطفا آدرس وبلاگ روي كامنتت بگذار آهاي عزيزي كه مرا بزغاله خطاب نموده اي دلم براي وبلاگت تنگ شده آدرس بگذار
گریه های بيخودي و باخودی
آخ که چقدر دلم ميخواد امشب گریه کنم چرا چیزی رو شروع میکنم که به اینجا ختم ميشه به این شبا... فردا بازم از راه ميرسه و امشب شاید هزارمين شبیه که دارم به فردایی که شاید نرسه فک میکنم من از این زندگی طرد شدم تبعید شدم من حس و حالمو توی کوچه ی فرشادی جا گذاشتم اون روزي که يه آرشه دستم بود میدویدم از کیفم افتاد... من ذوقمو توی پارک شهر نزدیک تو انداختم از ترس... من فرار کردم و فرار نکردم... من جا موندم من حس میکنم تمام روزاي باقی مونده ی عمرم يه حاملگی طولانيه يه جنون حروم زاده که توی من نطفه زده
خونمون دوره... دیر ميشه سرکوچه تیر چراغ برق خاموش روشنميشه
زن همسایه آشغال ميذاره سرکوچه من حالم بده من بیمارم توی کیفم چندتا ریتالین گم کردم من شاید اونا رو خوردم راستی یکی امروز بهم گفت آدم باش
من نميخوام اون آدمی باشم که اون گفت باش
خودکارم کو
امشب دیر صبح ميشه
آرايش غليظ
روز عروسي داداشم توي آرايشگاه درحالي كه موهام توي دستاي يه آرايشگر و صورتم قاطي كرم پودر و سايه گم وگور ميشد اولين بار اين آهنگو شنيدم حدود پنج سال پيش
زنه گف چشاتو ببند...بستم و درگير آهنگه شدم
وقتي گف تموم پاشدم جلوي آينه كه خودمو ببينم...يه آدم ديگه شده بودم خيلي خوشكل خيلي خوشكل تر از اوني كه فك ميكردم!!خندم گرف اول ولي داشتم بازم خودمو نگا ميكردم همونجا بود كه فهميدم درگيرشدم...من حتي توي آينه توروديدم كه داشتي لبخند ميزدي كه اينه...همينه كه ميخوام...كه تو هم مث من خوشت اومده وگفتي كيه كه ميگه ساده بودن بهتره؟؟؟
پاي چشمم لنگ شد
ديشب تا دير وقت بيدار بودم داشتم فكر ميكردم به خيلي چيزا به حرفي كه بايد به داداشم بزنم يا نه؟به اينكه اصلا چرا بهش پيام دادم؟؟؟چرا فكر كردم بايد بهش بگم؟
به دعوايي كه سر شب شده بودو واژه هاي سخيفي كه شنيده بودم...تا ساعت3و ربع هركار كردم خوابم نبرد صبح خيلي دير بيدار شدم چهارتا تماس از دوتا مشتري مثل جن زدها پريدم بالا و درست در همون لحظه كه اومدم پاشم آرنجم رفت رو دسته هاي عينكم و جفتش شيكست
پاي چشمم لنگ شد
ديشب تا دير وقت بيدار بودم داشتم فكر ميكردم به خيلي چيزا به حرفي كه بايد به داداشم بزنم يا نه؟به اينكه اصلا چرا بهش پيام دادم؟؟؟چرا فكر كردم بايد بهش بگم؟
به دعوايي كه سر شب شده بودو واژه هاي سخيفي كه شنيده بودم...تا ساعت3و ربع هركار كردم خوابم نبرد صبح خيلي دير بيدار شدم چهارتا تماس از دوتا مشتري مثل جن زدها پريدم بالا و درست در همون لحظه كه اومدم پاشم آرنجم رفت رو دسته هاي عينكم و جفتش شيكست
تصميم هاي گانگستري
ارگاسم هاي نصفه نيمه ي روح من
من خيلي به اين مرحله رسيدم يه حالت عجيبي داره مثل به اوج رسيدن و سقوط ناگهاني كه يهويي زير دل آدم خالي ميشه سقوط بدون ترس از اينكه به يه جايي بخوري...سقوط ناتمام...من روحمو لاي دفترم گذاشتم دفترمو بستم و گذاشتم زير سرم شب كه خوابم برد همه ي نوشته ها و واژه ها جمع شدن ريختن بيرون جمع شدن... و شدن اون مرد شاعري كه توي عالي قاپو باهام قدم زده بود
اومد بالاي سرم از پيرهنش كلمه ها آويزون بود وقتي تكون ميخورد الفباي قبيله ي تنهايي از سر شونه هاي پيرهن چارخونه آبيش ميريخت پايين جيرينگ صدا ميداد جيرنگ...جيرينگ...اون دستشو برد توي موهام واژه هاي: عشق...شب...شكوت...سه تار...غزل... توي موهام گم شد اون لبخند ميزد و غزل ميخوند ميگفت اينا رو واسه تو گفتم داشتم پر در مياوردم از ذوق داشتم كيف ميكردم دستشو گذاشت روي گونه هام دوباره غزل گفت:
شبيه پرستوها عاشق نسيم شديم.... پر از ترانه هايي كه مينويسيم شديم
از كنار كوچه ي شب زده نگاهم كردي... و بار دگر پر از فعل ميرسيم شديم
همه ي من گوش شده بود كه توي صدايش دست و پا ميزد و جان ميداد از فرط ذوق...صداي بلند چيزي توي حرفهايت پريد نگاهم كردي مرا بوسيدي...خواستم ببوسمت تو دست هايت را تكان دادي ...دويدم كه نگهت دارم رفتي و چشم هايم باز شدتوي اتاق تاريكي كه پاي گربه ي سياهي به گلدان روي ميزش خورده بود....
هدر
يك مشت زندگي كه به هدر رفت
و واقعا هم رفت...بي عشق بي اميد بي اونكه حتي به يك كدوم از آرزوهات رسيده باشي...به هدر رفت و تموم شد ذوقم كور شد حالا هرچي زور ميزنم كسي رو دوست داشته باشم نميشه يعني هميشه شرايط براي يه طرفه بودن احساسات من مهيا بوده براي اينكه براي بارها و بارها بهم ثابت بشه يه اوسكلم...يكي كه كسي بهش اهميت نميده حتي اگه بفهمه دوسش داره
اسمي واست پيدا نكردم
كسي رو ميخواي كه دوسش داري؟يا كسي كه دوستت داره؟
يه عالمه كتاب ..دفتر ..دست نوشته چندتا لوله ي خودكار حتي انگشتر چندتا كاغذ آگهي يه پل...يه گير سر ستاره اي...روسري گلدار...
اينا منتظر منند نميخوام اينجا بشينم پشت اين ميز من از اين ميز متنفرم من اصلا از همه ي ميزاي يه نفره متنفرم
من نميخوام چيزي رو به كسي ثابت كنم من نميخوام خودمو به كسي نشون بدم من فقط ميخوام همه ي روزاي هفته يكشنبه و سه شنبه باشه حتي اگه كسي غير از خودم سه شنبه رو يكشنبه رو نفهمه